آدمـ ـهـا میــ آیند زندگیــ میــ کنند میــ میـرند و میــ روند . . . امـ ــــــ ـــــ ــــ ـــــا، فاجعــۀ زندگیــ تـو آنـ هنگـام آغـاز میــ شود کِــ " آدمیــ میــ رود امــــا نمیــ میرد" میــ ماند و نبودنش در تـو چنان تـــــــــه نشین میــ شود کِـ تـو میــ میری در حالیــ کِـ زنده ایـ !!
نـــه نمیــــدانــــی! هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد پشتــــــــ ایـن چهــــره ی آرام، در دلــــــــــم چــه مـی گـذرد!
آدم که غمگین می شود خودش را جدا می کند از جمع که مبادا آسیبی به خوشی های دیگران بزند ... مورد فراموشی قرار می گیرد و تنهاتر و تنهاتر می شود آنچنان در تنهـایی خود غـرق می شود که دیگـر با هیـچ تلنگری بر نمی خیزد و این آغاز تلخ یک پایان است ....
سه چیز رو هرگز فراموش نکن به همه نمی تونی کمک کنی همه چیز رو نمی توانی عوض کنی همه تو رو دوست نخواهند داشت
همیشه حرف هایی هست پراز درد.. پراز بغض.. پراز سکوت.. همان هایی که هرکارمیکنی نمیتوانی باکسی دردو دلشان کنی.. می آیند تا نوک زبانت واما... دهانت باز نمیشود... با بغض قورتشان میدهی وسیر میشوی.. سیرسیر.. از همه چی...
این روزهـــــا کمـتـر شاعـر می شوم تقصیر خودم نـیـســت حوصله ام پـیــر شـــــده ! و مـدادی کـه عـصـای افکــارمـغـشوشم می شود
ﭼﻪ ﺗﻠﺨﻪ … ﺧــــــــــــــــﻮﺩﺕ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﺸﯽ ﺑﺰﺍﺭﯼ ﺑﺮﯼ ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺖ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﻧﯿﺎﺩ.
اگر زکریا امروز زنده بود از بیل گتس هم پولدار تر بود به همین بطری قسم !!
امشب می تونی هرآرزویی داری بگی امشب یکی هست که صدات رو میشنوه یکی که توی خلوت اشکات پا میذاره شب آرزوهاست منو از یاد نبر . .
این روزها زیادى ساکــت شده ام نمى دانم چــرا حرف هایم به جای گلـــو از چشـــم هایم بیرون مى آیند …
هیچکس نفهمید که « زلیخا » مَرد بود یا زن ....!!! میدونی چرا ؟؟؟ مردانگی میخواهد ! ماندن، پای عشقی که مُدام تو را پس میزند . . . !!!
هر چه آسایش روح، هرچه آرامش دل، هرچه تقدیر بلند، هر چه لبخند قشنگ هر چه از لطف خداست همه تقدیم شما...!!!
در اتاق من همیشه شب رخ می دهد اتاق تو پاکیزه و روشن است در اتاق من پائیز ، آفتاب را از حُسن یوسف ها دریغ می کند اتاق تو مهمانی شمعدانی هاست
دیگر دلم برایت تنگ نمی شود بهانه ات را هم نمیگیرم ، اصلا به من چه که دوستت دارم
استخوان هایم را بہ دانشمندان بسپارید ، شاید بـفهمند ! نہ یخبندانی بود نہ بیمارے مـُـهلڪی ، من از دورے تو مـُـنقـرض شدم
سلام خوبی؟
آدمـ ـهـا میــ آیند
زندگیــ میــ کنند
میــ میـرند
و میــ روند . . .
امـ ــــــ ـــــ ــــ ـــــا،
فاجعــۀ زندگیــ تـو
آنـ هنگـام آغـاز میــ شود کِــ
" آدمیــ میــ رود امــــا نمیــ میرد"
میــ ماند
و نبودنش
در تـو
چنان تـــــــــه نشین میــ شود
کِـ تـو میــ میری
در حالیــ کِـ زنده ایـ !!
نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
پشتــــــــ ایـن چهــــره ی آرام،
در دلــــــــــم چــه مـی گـذرد!
آدم که غمگین می شود
خودش را جدا می کند از جمع
که مبادا آسیبی به خوشی های دیگران بزند ...
مورد فراموشی قرار می گیرد
و تنهاتر و تنهاتر می شود
آنچنان در تنهـایی خود غـرق می شود که
دیگـر با هیـچ تلنگری بر نمی خیزد
و این آغاز تلخ یک پایان است ....
سه چیز رو هرگز فراموش نکن
به همه نمی تونی کمک کنی
همه چیز رو نمی توانی عوض کنی
همه تو رو دوست نخواهند داشت
همیشه حرف هایی هست پراز درد..
پراز بغض..
پراز سکوت..
همان هایی که هرکارمیکنی نمیتوانی باکسی دردو دلشان کنی..
می آیند تا نوک زبانت واما...
دهانت باز نمیشود...
با بغض قورتشان میدهی وسیر میشوی..
سیرسیر..
از همه چی...
این روزهـــــا
کمـتـر شاعـر می شوم
تقصیر خودم نـیـســت
حوصله ام پـیــر شـــــده !
و مـدادی کـه
عـصـای افکــارمـغـشوشم می شود
ﭼﻪ ﺗﻠﺨﻪ …
ﺧــــــــــــــــﻮﺩﺕ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﺸﯽ ﺑﺰﺍﺭﯼ ﺑﺮﯼ
ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺖ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﻧﯿﺎﺩ.
اگر زکریا امروز زنده بود
از بیل گتس هم پولدار تر بود
به همین بطری قسم !!
امشب می تونی هرآرزویی داری بگی
امشب یکی هست که صدات رو میشنوه
یکی که توی خلوت اشکات پا میذاره
شب آرزوهاست
منو از یاد نبر . .
این روزها زیادى ساکــت شده ام
نمى دانم چــرا حرف هایم به جای گلـــو
از چشـــم هایم بیرون مى آیند …
هیچکس نفهمید که « زلیخا » مَرد بود یا زن ....!!!
میدونی چرا ؟؟؟
مردانگی میخواهد !
ماندن، پای عشقی که مُدام تو را پس میزند . . . !!!
هر چه آسایش روح، هرچه آرامش دل، هرچه تقدیر بلند، هر چه لبخند قشنگ هر چه از لطف خداست همه تقدیم شما...!!!
در اتاق من همیشه شب رخ می دهد
اتاق تو پاکیزه و روشن است
در اتاق من
پائیز ، آفتاب را از حُسن یوسف ها دریغ می کند
اتاق تو مهمانی شمعدانی هاست
دیگر دلم برایت تنگ نمی شود
بهانه ات را هم نمیگیرم ، اصلا به من چه که دوستت دارم
استخوان هایم را بہ دانشمندان بسپارید ، شاید بـفهمند !
نہ یخبندانی بود نہ بیمارے مـُـهلڪی ، من از دورے تو مـُـنقـرض شدم
استخوان هایم را بہ دانشمندان بسپارید ، شاید بـفهمند !
نہ یخبندانی بود نہ بیمارے مـُـهلڪی ، من از دورے تو مـُـنقـرض شدم
سلام خوبی؟