.::. شـــــرق بهشـــــت .::.

گلچینی از اینور اونور...

.::. شـــــرق بهشـــــت .::.

گلچینی از اینور اونور...

73

شازده کوچولو چه زیبا گفت: 

گل من گاهی بد اخلاق، کم حوصله و مغروربود... 

اما ماندنی بود... 

این بودنش بود... 

که او را تبدیل به گل من کرده بود...

نظرات 15 + ارسال نظر
شکوفه جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 12:19 http://talai.blogsky.com

کتاب سرنوشت برای هر کسی چیزی نوشت،


نوبت ما که رسید قلم افتاد...


دیگر هیچ ننوشت،


خط تیره گذاشت و گفت:


تو باش اسیر سرنوشت .

............................................

خواهش عزیزم خوشحالم برگشتی

شکوفه جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 12:20 http://talai.blogsky.com

دیروز رفتم مغازه به یارو گفتم شیرکاکائو چنده؟

گفت 1800 تومن

یهو یادم اومد که عهههههه!!! من که عاشق آب معدنی ام

شکوفه جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 12:21 http://talai.blogsky.com

خدایم را دوست دارم چون وفادارترین است

و شاید به رسم همین وفاداریست که دوستانم را به او میسپارم

شکوفه جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 12:25 http://talai.blogsky.com

از اتاق خاطراتم بوی حلوا می اید....

فاتحه ایی بخوان

شاید خدا گذشته ام را بیامرزد......

هنگامه پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 13:38

از جاده های خاکی ،
به کنارم بیا....

باور کن تمام دست اندازها ،

نبض منند!! زیر پای تو....

هنگامه پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 13:39

عایا هستی یا نیستی

هنگامه پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 14:09

هیچ چیز سخت تر از این نیست؛
که منطقی فکرکنی وقتی احساسات دارن خفت میکنن...

هنگامه چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 11:25

بیشتر از اینها تورا شایسته است
شعر استادم تو را بایسته است

سر سری شد این سرایش نازنین
گر چه در بطنش حقیقت شد قرین

من بداهه گفتم این دلگفته را
میشناسی راز معناسفته را

ما مجازیم و حقیقتها جداست
فطرت ما لیک دری پر بهاست

هر چه لازم بود آن را داده است
در ضمیر پاک ما بنهاده است

قطره ماییم و خدا دریا بود
هر چه خاصیت بود در ما بود

لیک یک یک ما جدا افتاده ایم
جمله در کثرت رها افتاده ایم

ما تنی واحد بدیم اندر ازل
طرح شد آن نقشه های بی بدل

آری ای افسانه هر چیزی که هست*
هست تنها سایه از ان سرگذشت

گفتمت تنها تنی واحد بُدیم
عاقبت یک تن در آخر میشویم

این "تن واحد" به وحدت میرسد
کی ز کثرت مدعی سودی برد

هر چه گفتم هم به فرقان امده
این کلام از حی سبحان آمده

آنچه میگویم فقط یک شعر نیست
آنکه زیرک باشد اینجا کیست؟ کیست؟

در ازل یکباره ما حادث شدیم
در مجاز اکنون پیِ آمد شدیم

سر ما پنهان به فطرتهای ماست
گر به چشم سٍر ببینی آشناست

یادت آید کی تو پیمان بسته ای؟
با خدا. یا اینکه در خود بسته ای؟

تو پذیرفتی کشی باری گران
کان نشد مقبول کوه و آسمان

این همه ثبت است در لوحی وزین
خود اشارت کرد قران مبین

عاشقی کن تا زمان داری به کف
تا غبارت پاک گردد زان صدف

کان صدف آن فطرت هشیار توست
کو در آنجا ذره ای پستی نرُست


بداهه...

هنگامه چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 11:26

خانوم خانوما کجایی؟؟

سلام شرمنده هنگامه جان
اینترنتم خرابه وصل نشده هنوز

هنگامه چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 11:49

تو دنیاااام , همه چی سرد و دلگیره…
تو دنیاااات , همه چی خوب پیش میره

هنگامه چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 12:00

دل تنگــ کودکـــی ام…

یـــــادش بخیــــــر…

قـــهر می کردیـــــــــم تا قیامتـــــــ….

ولحظه ای بــعد قیـــــــــــامتــ می شــــد…..

هنگامه دوشنبه 21 بهمن 1392 ساعت 02:52 http://hengameharjomand.blogsky.com/

در قحطی تــــــــــو
چه دل خوشی دارند
بیهوده می آیند و می روند …!
این نفسهای من…

هنگامه دوشنبه 21 بهمن 1392 ساعت 03:04 http://hengameharjomand.blogsky.com/

شبی از سوز گفتم قلم را ، بیا بنویس غم های دلم را ، قلم گفتا برو بیمار عاشق ، ندارم طاقت این بار غم را ...

هنگامه یکشنبه 27 بهمن 1392 ساعت 13:06 http://hengameharjomand.blogsky.com/

با ارزش ترینها این نیست که چه چیز داریم،این است که چه کسانی را داریم... وجودت را سپاس.

هنگامه یکشنبه 27 بهمن 1392 ساعت 14:03

اشک در چشمان من دریای غم دارد به دل.
خنده برلب می کنم تا کس نداند راز دل.

واما :
من خدایی دارم که در این نزدیکی است
نه در آن بالاها
مهربان، خوب، قشنگ ...
چهره اش نورانیست
گاه گاهی سخنی می گوید
با دل کوچک من
ساده تر از سخن ساده من
او مرا می فهمد
او مرا می خواند
او مرا می خواهد
او همه درد مرا می داند ...
یاد او ذکر من است در غم و در شادی
چون به غم می نگرم
آن زمان رقص کنان می خندم ...
که خدا یار من است
که خدا در همه جا یاد من است
او خدایست که همواره مرا می خواهد
او مرا می خواند
او همه درد مرا می داند...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.